ما 2 تا خیلی خوشبختیم

متن مرتبط با «؟ س» در سایت ما 2 تا خیلی خوشبختیم نوشته شده است

یه نفس عمیق و کلی حرف نگفته

  • نوشته هاي من را اگر مي خوانيبدان باش كه تنها دليل نوشتنم اوستگاهي از او مي نويسم و گاهي از خودمتصميم بر اين دارم كه بي خوابي هايم،بي قراري هايم و سنگ صبورم اين وبلاگ باشد و تو عشق مهربانماگر مي خواني بدان:زنی كه دوستش دارم متين و مهربان و باوقار است و...موهاي بور دارد با چشمان قهوه اييك ذره از او تمام من است...ديشب كه سرم را روي شانه هايشگذاشته بودم زيباترين احساس دنيا را داشتمدلم مي خواست عقربه هاي ساعت ازحركت مي ايستاد و شاهد عاشقيم مي شد......بسم الله الرحمن الرحيم....وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوالَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْلَمَّا سَمِعُــوا الـــذِّكْرَوَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌوَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ღبه نام خدای بزرک و مهربونی که ما دوتا رو بهم رسوند..سلام مطالب این وب شاید قطره ایست از دریای عشق و علاقه و احساسیکه من و عشقم نسبت به هم داریمنوشته هایم تـقـدیم به تـنهاعشقـم رویا که دنیایمبرای اوســـت .اسم:مهدیتاریخ تولد:12/8/71تاریخ تولد عشقم:26/5/1377آشنایی منو عشقم:22/5/94خواستگاری:25/5/94ازمایش خون:بستن عهدوپیمان:شب عقدمونعقد من وعشقم:24/6/94(..')/♥ ♥('..).♥/. = .█/._| |_ ♥ _| |_خدایا .....از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذاز....نگاهی....یادی.....تصویری....خاطره ای....برای ان هنگام که فراموش خواهیم کردکه روزی چقدر عاشق بودیم ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یه شب دوست داشتنی خیلی خاص با پسرم عرفان

  • امروز بیشتر از بقیه روزها با پسرم وقت گذاشتم و حدود دو ساعتی با هم فوتبال بازی کردیم و بعد از غذا خوردن موهاشو سایه روشن کوتاه کردم و هر موقع که خسته میشد و موهاش اذیتش میکرد میگفتم رو دست بابا لالا ک, ...ادامه مطلب

  • یه حس خاص

  • نوشته هاي من را اگر مي خوانيبدان باش كه تنها دليل نوشتنم اوستگاهي از او مي نويسم و گاهي از خودمتصميم بر اين دارم كه بي خوابي هايم،بي قراري هايم و سنگ صبورم اين وبلاگباشد و تو عشق مهربانماگر مي خواني ب, ...ادامه مطلب

  • حس دختردار شدن

  • دختر عزیزم مهدیس ... خیلی دوستت دارم شاید به جرات بگم که با اومدنت به زندگیم خیلی خوشحالم میگن دختر نفس باباشه.و وقتی در آغوشت میگیرم خیلی بهم آرامش میدی و از سختی های زندگی و دغدغه های روزمره و نگرانی های که به آینده که برا کار و خونه دارم در آغوش تو از یاد میبرم. دوست دارم تو نگاهت غرق بشم با تمام وجود تو را بو کنم که عطر تنت تو را با تمام وجود حس کنم که خیلی آرامش بخشه عاشق صداتم و لبخند زدن هات.خیلی دوست دارم بابایی انشالله که خوشبخت بشی بابا بوووووس , ...ادامه مطلب

  • سلام دارم بابا میشم....

  •     , ...ادامه مطلب

  • اغاز سال 1397

  • نوشته هاي من را اگر مي خوانيبدان باش كه تنها دليل نوشتنم اوستگاهي از او مي نويسم و گاهي از خودمتصميم بر اين دارم كه بي خوابي هايم،بي قراري هايم و سنگ صبورم اين وبلاگ باشد و تو عشق مهربانماگر مي خواني بدان:زنی كه دوستش دارم متين و مهربان و باوقار است و...موهاي بور دارد با چشمان قهوه اييك ذره از او تمام من است...ديشب كه سرم را روي شانه هايشگذاشته بودم زيباترين, ...ادامه مطلب

  • بازگشت دوباره بعد از 7 ماه از زندگی سپری شده من و عشقم

  • نوشته هاي من را اگر مي خوانيبدان باش كه تنها دليل نوشتنم اوستگاهي از او مي نويسم و گاهي از خودمتصميم بر اين دارم كه بي خوابي هايم،بي قراري هايم و سنگ صبورم اين وبلاگ باشد و تو عشق مهربانماگر مي خواني بدان:زنی كه دوستش دارم متين و مهربان و باوقار است و...موهاي بور دارد با چشمان قهوه اييك ذره از او تمام من است...ديشب كه سرم را روي شانه هايشگذاشته بودم زيباترين احساس دنيا را داشتمدلم مي خواست عقربه ه, ...ادامه مطلب

  • کارت عروسی

  • نوشته هاي من را اگر مي خوانيبدان باش كه تنها دليل نوشتنم اوستگاهي از او مي نويسم و گاهي از خودمتصميم بر اين دارم كه بي خوابي هايم،بي قراري هايم و سنگ صبورم اين وبلاگباشد و تو عشق مهربانماگر مي خواني بدان:زنی كه دوستش دارم متين و مهربان و باوقار است و...موهاي بور دارد با چشمان قهوه اييك ذره از او تما, ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه مادر شوهر

  • دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مق,داستان کوتاه مادر شوهر,داستان کوتاه عروس و مادرشوهر ...ادامه مطلب

  • دستات

  • ,دستات تو دستامه,دستات تو دستامه علیشمس,دستاتو از دستم نگیر,دستاتو بذار تو دستم,دستاتو بزار تو دستم,دستاتو میگیرم,دستات چه مهربونه,دستات پر احساسه,دستات تو دستام,دستات که چتر عشقه ...ادامه مطلب

  • ""؟""

  • ,؟ ط,؟ و,؟ س,؟ من الاردن,؟ م,؟ ز,؟ because who is perfect,؟ ا,؟ seviyor sevmiyor,؟ الفيس ...ادامه مطلب

  • سلامی دوباره

  • سلام عشقم من اوووووووووووووومدم  ,سلامی دوباره,سلامی دوباره به ریگاباد,سلامی دوباره خسرو شکیبایی,سلامي دوباره,سلامی دوباره به دوستان,سلامي دوباره به ريگ اباد,سلامی دوباره مسیح محقق,سلامی دوباره خسرو شکیبایی متن,دکلمه سلامی دوباره خسرو شکیبایی,شعر سلامی دوباره ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها