ما 2 تا خیلی خوشبختیم

متن مرتبط با «داستان کوتاه مادر شوهر» در سایت ما 2 تا خیلی خوشبختیم نوشته شده است

داستان کوتاه مادر شوهر

  • دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مق,داستان کوتاه مادر شوهر,داستان کوتاه عروس و مادرشوهر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها